روز مادر... روز معلم...   2011-05-09 14:27:45

روز روز معلم است. دیروز هم روز مادر بود. این دو روز مرا به یاد مادر فرزاد کمانگر می‌اندازد. به‌خصوص این مادر که در روز مادرش فرزادی نبود و در روز معلمش هم....
شلوغ بود سرم دیروز. مهمان داشتم، بچه‌ها بودند و مهمانان عزیز دیگری... اما تنها که شدم یاد این پسر و مادر راحتم نمی‌گذاشت. همه‌ی پسران دنیا دیروز یا به‌دیدار مادرانشان رفتند و یا اگر راه دور بودند با آنها تماس گرفتند و یا اگر از دستشان داده‌اند مکثی و خلوتی با یادش داشتند. و مادر فرزاد که به ناجوان‌مردی فرزندش را از او گرفته‌اند و به دارش زده‌اند چه حالی داشت دیروز و چه حالی دارد هرروز و هرلحظه و هردم...؟ هر دم با نفسی؟؟؟ چه طاقتی؟ چه صبری؟ چنین فرزندی را با این شرایط از تو بگیرند چه می‌کشی زن؟ مادر؟ به زنانگی‌ات حسودیم می‌شود. به آزادگی‌ات، به شرفت... روزت و روز پسر برومندت شاد باد.


نام
پیام
Write all letters which are not black!
حروفی که سیاه نوشته نشده در پنجره وارد کنید.

روز نوشتها

یادها

شعرها

از دیگران

من و جنهایم

داستانها

انتخابات